گناه
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی آهنین بود
در آن خلوتگه تاریک وخاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم به گوشش قصه ی عشق
ترا میخواهم ای جانانه ی من
ترا می خواهم ای آغوش جان بخش
ترا ای عاشق دیوانه ی من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه رقصید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می داند چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
وطن یعنی صف نون وصف شیر ، وطن یعنی همش درگیر درگیر ، وطن یعنی همین بنزین همین نفت ، همین نفتی که توی سفره ها رفت ، وطن یعنی که اصلاحات چنینی ، وطن یعنی که روزخوش نبینی ، وطن یعنی همین آئینه ی دق ، وطن یعنی خلایق هرچه لایق .
من / عشق
پاک یعنی
سرزمین لحظه
یعنی بیداد
عشق من
باختن عشق
جان یعنی
زندگی لیلی و
قمار مجنون
در عشق یعنی ... شدن
ساختن عشق
دل یعنی
کلبه وامق و
یعنی عذرا
عشق شدن
من عشق
فردای یعنی
کودک مسجد
یعنی الاقصی
عشق / من
عشق آمیختن افروختن
یعنی به هم عشق سوختن
چشمهای یکجا یعنی کردن
پر ز و غم دردهای گریه
خون/ درد بیشمار
عشق من
یعنی الاسرار
کلبه مخزن
اسرار یعنی
چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.
چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه» به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
چندگاهیست وقتی می گویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.
چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.
چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم.
اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است و تو ذخیر? خدایی که همیشه با منی.
بنام خاتم کار بال پروانه ها
گروهى از فارغالتحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدمهاى موفقى شده بودند، به اتفاق هم به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح میداد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجانهاى جور واجور، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و یکبار مصرف بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبتها از سر گرفته شد، استاد گفت: اگر توجه کرده باشید، تمام فنجانهاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجانهاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى ماندهاند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان میخواهید و این از نظر شما امرى کاملا طبیعى است، اما منشاء مشکلات و استرسهاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند.
چیزى که همه شما واقعا میخواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. اما شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجانها رفتید و سپس به فنجانهاى یکدیگر نگاه میکردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و .... در حکم فنجانها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص میکند و نه آن را تغییر میدهد. اما ما گاهى با صرفا تمرکز بر روى فنجان، از چایی که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمیبریم.
خداوند چاى را به ما ارزانی داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال بودن البته به معنی اینکه همه چیز عالى و کامل است، نیست. بلکه بدین معنی است که شما تصمیم گرفتهاید آن سوى عیب و نقصها را هم ببینید. در آرامش زندگى کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد