ما که بهم نمیرسیم بس کن دیگه بزار برم
کی گفته بود به جرم عشق یه عمر داغونت کنم
حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم
من نه قلندر شبم نه قهرماه قصه ها
نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها
من عاشقم همین و بس غصه نداره بیکسیم
قشنگیه قصه ی ماست ما که بهم نمیرسیم
آدما
آدما با هم قریبن
یه روزی تنها میمیرن
کاشکی قدر لحظه هارو
بدونن تنها نمونن
امروز قدرمو بدونی
فردا تنها نمیمونی
نمیگی گذاشتو رفتش
واسم از غم نمیخونی
چند روزی بیشتر نمیشه
آدما با هم بمونن
کاشکی قدر این روزهارو
همه اونا بدونن
بعضی ها پر از گناهن
بعضی ها پاکن و معصوم
بعضی ها سیاه سفیدن
بعضی ها رنگی نا معلوم
تو کدوم رنگی میدونم
رنگ بیرنگی .میدونم
هرچندکه بدی تو باهام
ولی من باهات میمونم
من میدونم خوب میشی تو
یه روزی یه روزگاری
چشم به راه اون روزم من
که سراغم باز بیایی
در خونه دلم همیشه بازه واسه تو
بدون من تنها کسی ام که کشیده نازتو
درد انسان متعالی " تنهائی و عشق "است دکترشریعتی
بیست و نه خرداد هر سال یاد آور پرواز توست به دیار عاشقان وارسته
... و یاد تو در یادمان های تکراری مان همیشه جاودانه است و ماندگار
وصدای تو که صدای مظلومیت تاریخ بود و تو خود : طرحی از یک زندگی
یادت گرامی و روح ات شاد
ای کاش میدانستم پس از مرگم اولین قطره ی اشک را چه کسی برایم میریزد و آخرین کسی که منو فراموش میکند کیست؟ غربت را نباید در شهری غریب یا در گمشدن لحظه های اشنا جستجو کرد هر وقت عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد تو غریبی |
داشتم اشکهایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل میکردم خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی ببخش اگر این روزها عشق با گریستن ثابت میشود
یک عاشقانه کوتاه
کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته
میخریم .....کفشای پاره میخریم .... اسباب
کهنه میخریم ..... بی اختیار دادمیزنم : کهنه فروش
قلب شکسته میخری ؟؟؟
میروی با اشک حسرت دیده ام را تر کنی
می روی تا با نبودن عشق راپر پر کنی
آن همه گفتی نگاهم با نگاهت زنده است
من نباشم میتوانی روزها را سر کنی
در نبودت گریه کردم آینه احساس کرد
آینه شو گریه ام را حس کنی باور کنی
سبز در عشقت شدم تو دانستی ولی
عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی
بعد تو درسینه نامت می شود یک خاطره
کاش می شد قه عشق مرا باور کنی
نفرینت می کنم اما هنوزم دلم اسیره
یه روزی خودت می فهمی یه روزی که خیلی دیره
من میرم واسه همیشه هیچی تنهایی نمیشه
فکر میکردی بر میگردم حالا باورت نمیشه
گریه نکن گریه نکن گریه نکن اشکاتو باور ندارم
بازم داری دروغ میگی دروغ میگی من که ازت نمیگذرم
آخه دیگه باور ندارم عزیز دلم حتی اگه بگی دوست دارم
نمیدونم تو دل به کی بستی قلبمو شکستی چاره نیست باید برم
اگه به پام بیفتی بگی دروغ نگفتی دیگه باور ندارم اینو بدون که باختی
دیر اومدی عزیزم باید تنها بمونی باید برم که شاید تو قدرمو بدونی
اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ...... اینطوریه که دل همه آدما میشکنه
قلبش ترک خورد....
یک دانه کور ***
*********** -پ ن :این پست رو فقط و فقط به افتخاره یه مادر عاشق و با احساس پاک و صاف ، نه مثل آینه که آینه شکستنی ست...! مثل آب جاری و... زلال..! به نام مستعار....- ری را - نوشتم.
بی آنکه دنیا را ببیند
در لای آجرهای یک دیوار، گم بود
در آن جهان تنگ و تاریک
با باد و با باران غریبه
دور از بهار و نور و مردم بود
اما مدام احساس می کرد
بیرون از این بن بست
آن سوی این دیوار، چیزی هست
اما نمی دانست، آن چیست
با این وجود او مطمئن بود
این گونه بودن زندگی نیست
هی شوق، پشت شوق
در دانه رقصید
هی درد، پشت درد
در دانه پیچید
و دیگر او در آن تن کوچک، نگنجید
قلبش ترک خورد
و دستی از نور
او را به سمت دیگری برد
وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
یک قطره خورشید
یک عمر نابینایی او را دوا کرد
او با سماجت
بیرون کشید آخر خودش را
از جرز دیوار
آن وقت فهمید
که زندگی یعنی همین کار...!
شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او خون می شود
در خانه تن می چرخد
و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من...!